اتاق فکر مردان

اتاق فکر مردان در برابر فتنه زنان

بسم الله الرحمن الرحیم

مطالعات مردان

اتاق فکر مردان در برابر فتنه زنان

اتاق فکر مردان

حضرت محمد رسول الله(ص):
* ما ترک بعدی فتنه أضرّ على الرّجال من النّساء.
پس از من براى مردان فتنه اى زیان انگیزتر از زنان نخواهد بود.
حدیث 2572 نهج الفصاحه

آخرین مطالب
Imageمتن زندگی - سیدمحمد‌صادق مهدوی، متولد ۱۳۲۷ و فارغ‌التحصیل رشتۀ جامعه‌شناسی خانواده و جوانان از دانشگاه وین اتریش است. از استاد محمد‌صادق مهدوی بیش از بیست مقاله در نشریات علمی و پژوهشی چاپ شده است و حدود ده ترجمه و تألیف هم دربارۀ خانواده و جوانان دارد. با ایشان گفتگویی دربارۀ موضوع اشتغال زنان ترتیب داده‌ایم. ایشان این مقوله را ناشی از تحولات اقتصادی و اجتماعی عصر رنسانس دانسته و ردپای نظام ارزشی حاکم بر تقسیم کار اجتماعی در جوامع مدرن و سرمایه‌داری را در مقولۀ اشتغال زنان در کشور مورد خوانش انتقادی قرار می‌دهند.

به‌عنوان پرسش اول، لطفاً بفرمایید ملاک تفکیک نقش در تقسیم کار اجتماعی چیست؟     
در گذشته ملاک تفکیک نقش، سن و جنس بوده است؛ اما امروز، ملاک این کار تخصص است. در جوامع سنتی، به‌علت نبودنِ‌تخصص و اینکه همۀ کارها در سطح ساده‌ای بودند، تقسیم نقش برمبنای سن و جنس و بر‌اساس نظام ارزشی انجام می‌شد. در انسان‌های اولیه، شکار و تهیۀ خوراک بر‌عهدۀ مردان و نگهداری از فرزندان بر‌عهدۀ زنان بود. در دورۀ کشاورزی هم، کشت‌و‌کار به مردان و انجام‌ کارهای خانه و نگهداری از فرزندان، به‌عهدۀ زنان بود؛ اما گاهی زنان در کشاورزی به مردان کمک می‌کردند. البته به‌ندرت در بعضی جوامع، کار کشاورزی بر‌عهدۀ زنان بود؛ مثلاً در استان‌های شمالی کشور ما، شالی‌کاری، بیشتر بر‌عهدۀ زنان است یا کارهای کشاورزی ساده، با نظارت پدر، به کودکان سپرده می‌شود. مهم‌ترین ویژگی تقسیم کار سنتی، تقسیم بر‌اساس جنسیت به‌گونه‌ای است که تداخل نقش به‌وجود نیاید.   

لطفاً برخی از عواملی را که باعث تغییر نقش‌های جنسیتی شده‌اند، بیان کنید.    
یکی از علت‌های تغییر نقش جنسیتی این بوده که شیوۀ اجتماعی‌کردن و تعلیم و تربیت، یکسان‌شده است. در گذشته، دختران و پسران هرکدام به‌صورت خاص و برای انجام‌دادن وظیفه‌ای ویژه تربیت می‌شدند. از گذشته، بر‌اساس تقسیم کار سنتی، دخترها را برای مادری و همسری و خانه‌داری و پسرها را برای کار بیرون از خانه و مهارت‌های شغلی لازم آموزش می‌دادند. آموزش‌و‌پرورش یکسان، باعث شد این نظام به‌هم بریزد. اکنون، دختران و پسران ما یک مدرسه می‌روند، یک کتاب می‌خوانند و وقتی فارغ‌التحصیل می‌شوند نیز ازنظر توانایی یکسان‌اند. آموزش‌وپرورش امروزی، فرزندان را برای اشتغال تربیت می‌کند و این یکی از علت‌های به‌هم‌خوردن نقش سنتی جنسیت است.    

پس از آنکه در سوئد، روابط درهم ریخته شد و اختلالات خانوادگی، طلاق، نگرانی، اضطراب کودکان، زناشویی‌های کوتاه‌مدت و …‌، رو‌به‌فزونی نهاد؛ یکی از دانشمندان بعد از بررسی‌های دقیق، علت اصلی این موضوع را آموزش‌وپرورش یکسان دانست. او گفت: زن باید محور اصلی زندگی باشد و ما با اشتغال تمام‌وقت، نقش محوری آنان را در خانواده از زنان گرفته‌ایم و این موضوع، علت همۀ پریشانی‌ها و نگرانی‌هایی است که در خانواده‌ها به چشم می‌خورد. آنان به‌صورت آزمایشی، شهر کوچکی را با جمعیت حدود ده تا دوازده‌هزار نفر انتخاب کردند. در آن شهر، به زنان شاغل حقوق می‌دادند تا در خانه بمانند؛ اما خانم‌ها بیشتر به بیرون روی می‌آوردند. پس به این نتیجه رسیدند که چون این زنان برای کار در خانه تربیت نشده‌اند، این روش سودمند نیست؛ بلکه باید شیوه‌های تربیت را جدا کرد. سپس شهر کوچک‌تری را انتخاب کردند و به فرزندان شصت تا هفتاد خانواده از ابتدا، آموزش جداگانه دادند؛ یعنی دختران را برای مادری و خانه‌داری و پسران را برای ادارۀ زندگی آموزش دادند و به آنان ارزش این نقش‌ها را هم فهماندند. پس از آن که فرزندان این خانواده‌ها بزرگ شدند، دخترانشان بیش‌تر تمایل داشتند در خانه بمانند و نگهداری فرزندان و انجام‌دادن کارهای خانه را بر‌عهده گیرند. باید اضافه کنم که وجود فرزندان، باعث حضور و ارتباط بیشتر پدر با خانواده می‌شود و نیز موجب می‌شود ساعاتی که اعضای خانواده در کنار هم هستند، بیشتر شده و این موضوع، به‌نوعی احیای خانواده است.     

از‌سوی دیگر هم، تبلیغ ضد خانه‌داری و مادری و شأن و منزلت‌دادن به کار بیرون و کسب درآمد، باعث تغییر در نقش جنسیتی سنتی شده است. این ارزش‌ها، یعنی اصالت کار بیرون از خانه، سرمایه، پول و مادی‌گرایی، از ارزش‌هایی است که از دل سرمایه‌داری جوشیده و دگرگونی‌های را در ساختار و کارکرد خانواده و نیز شکل روابط میان اعضای خانواده به‌وجود آورده است. یکی از اصول تجمل‌گرایی، نیاز آفرینی جدید است. سرمایه‌داری، نیازهای تازه به‌وجود می‌آورد و ارضای آن نیازها را هم بسیار مهم می‌شمارد. این نیازها، بیش‌تر مصرفی است؛ زیرا مصرف، چرخ‌های سرمایه‌داری را بیش‌تر می‌چرخاند. انسان برای برآوردن نیازهای غالباً کاذب و غیر‌ضروری باید کار کند. از‌این‌رو، کار‌کردن و کسب درآمد، مهم تلقی می‌شود؛ اما چون جاذبۀ پول، به‌تنهایی برای کشاندن زنان به‌عرصۀ اشغال کفایت نمی‌کرد، با پَست جلوه‌دادن خانه‌داری و نقش مادری، آن خواست را تقویت کردند.      

انگیزه‌های جذب زنان به بازار کار و اشتغال چیست؟      
در کتاب زن در عرصۀ کار و اشتغال مادران، گزارشی از تحقیقاتی که در جامعۀ آلمان صورت گرفته، ارائه شده است. در این کتاب‌ها، مباحثی همچون انگیزۀ کار زنان، ویژگی زنان شاغل و نوع اشتغال زنان مطرح ‌شده است. از نکات اساسی این کتاب‌ها، این است، زنی که پول در می‌آورد، پولش را صَرف چه‌کاری می‌کند. برآورد کرده‌اند که در آلمان، پولی که زنان در می‌آورند، بیش‌تر صَرف تجملات می‌شود؛ البته در آلمان، موضوع به این شکل است؛ اما در ایران، این‌گونه نیست و ما حق نداریم چنین تعمیمی بدهیم. ۸۰‌درصد در‌آمد زنان آلمان، در مصارفی خرج می‌شود که اگر کار نمی‌کردند، نیازی به آن‌ها نداشتند؛ مانند غذا‌خوردن در بیرون از خانه، مهد‌کودک‌بردن فرزندان، تعویض مدام لوازم قدیمی و خرید وسایل نو. از مصاحبه‌هایی که دربارۀ انگیزه‌های اشتغال با زنان صورت گرفته، بعضی از آنان دلیل اشتغال خود را، میل به حضور در جامعه بیان کرده‌اند. برخی نیاز مادی و استقلال اقتصادی و برخی دیگر، ارضای خواسته‌ها یا دوست‌داشتن کار را بیان کرده‌اند. از دیگر عوامل تحول در نقش‌های جنسیت، تأثیر‌پذیری از دیگر کشورها است؛ یعنی این که زنان خارجی کار می‌کنند، پس زنان ما در ایران هم باید کار کنند.

بر‌اساس جدیدترین آمار دریافتی از اینترنت، در پانزده کشور اروپایی، فقط یک‌سوم زنان ۱۵تا۶۵ ساله، شاغل هستند؛ یعنی در دو‌سوم خانواده‌های غربی، همان نقش‌های سنتی حاکم است و تحول چندانی در این نقش‌ها صورت نگرفته است. بسیاری از زنان هم اصل تقسیم کار در خانواده را پذیرفته‌اند.    

با وجود اینکه بزرگان علم جامعه‌شناسی، تقسیم نقش‌ها را پذیرفته‌اند، چرا در اسناد بین‌المللی، مانند کنوانسیون‌ها یا اسنادی که در سازمان ملل و یونسکو وجود دارد، با نقش‌های جنسیتی به‌شدت مبارزه می‌شود. به‌بیان دیگر، چرا در اسناد بین‌المللی، چیزی غیر از شاخص‌های جامعه‌شناختی وجود دارد؟      
دلیل این امر چیزی نیست جز اختلاف در ماهیت علم و سیاست. به‌بیان دیگر، علم یک حرفی می‌زند و سیاست حرف دیگر. سیاست در‌پی کسب رأی است و می‌دانیم که نیمی از جمیعت جهان را زنان تشکیل می‌دهند. این اسناد، پشتوانۀ سیاست دارند، نه علم و حساب. علم هم از سیاست جداست. رکن مهم سیاست، سوء‌استفاده از احساسات بشری است. از مقوله‌های علمی هم، فقط فناوری مطرح است و علوم‌انسانی مهجور مانده و به آن‌ها توجهی نمی‌شود. سیاست‌مداران، زمانی سراغ علم و دانش می‌روند که برای پیشبرد اهداف خود، نیازمند تأیید علمی باشند. در‌غیر ‌این صورت، برای نظریات علمی، ارزشی قائل نمی‌شوند. درست است که آنچه در کنوانسیون‌ها، دربارۀ آزادی و برابری زنان دنبال می‌شود، بیشتر پیرو جریانی سیاسی است تا رسیدن به هدفی مقدس؛ اما این موضوع واقعیت ظلمی را نمی‌پوشاند که در طول تاریخ، به زنان‌ شده است.

برای دستیابی به مساوات و برابری بین زنان و مردان، حتماً نباید در نقش سنتی زنان، تغییر ایجاد کرد؛ بلکه نگاهی تازه به برخی نقش‌ها، ازجمله اهمیت‌دادن به نقش مادری، می‌تواند کار‌سازتر بوده و ما را بهتر به مقصود برساند.   

خلاصه اینکه طرف‌داران برابری زن و مرد، معتقدند که مردان، در کارهای خانه و نگهداری فرزندان، باید مشارکت کنند و زنان هم در بیرون از خانه، به کاری تمام‌وقت مشغول باشند تا همۀ هزینه‌های زندگی بر دوش مرد نباشد. نظر کنوانسیون‌های این‌چنین، این است که در طولِ تاریخ، ستم زیادی بر زنان رفته است و برای رفع تبعیض، همۀ چیزهایی که در گذشته وجود داشته است، باید از بین بروند. ولی این خود خطای دیگری است؛ زیرا ازنظر روان‌شناسی، تفاوت‌های بسیاری بین زن و مرد وجود دارد؛ تفاوت‌های اکتسابی و اجتماعی و حتی ماهوی. در چنین حالتی، عبارت «رفع هر‌گونه تبعیض» اصلاً معنا ندارد؛ اما امروزه آن‌قدر به موضوع تبعیض جنسیتی دامن‌ زده می‌شود که می‌گویند: هر قانونی که مردان تصویب کنند، حتی اگر به نفع ما باشد، ارزش ندارد.    

نظر شما دربارۀ از بین‌بردن تفکیک نقش‌ها در خانواده چیست؟    
مشارکتی که فمینیست‌ها درپی آن هستند در‌واقع، اختلاط نقش است. «اشتغال مادران و تأثیر آن بر فرزند»، نام فصلی از کتاب خانم ناوه هرتز، روان‌شناس آلمانی است. وی این فصل را با نقل‌قولی از پشت اشتاین شروع می‌کند و می‌گوید: «بچه‌ای رشد سالم عاطفی دارد که سه سال، در دامان مادرش باشد.» معنای این جمله این است که مادر نباید کار کند و باید تمام‌وقت، در کنار فرزندش حضور داشته باشد. برخی در جواب این گفته که یکی از وظایف زن، مادری است، می‌گویند: «فرزند نمی‌خواهند» و در‌واقع، صورت‌مسئله را پاک می‌کنند؛ اما آیا خانواده بدون فرزند، معنا دارد؟ در‌این‌صورت، تکلیف بقای نسل و ادامۀ حیات بشر چیست؟    

رشد و سلامت عاطفی و روانی نوزاد، زمانی تضمین می‌شود که دستِ‌کم، در سه سال اول، کودک حتماً تحت مراقبت مادر باشد. این درست ترجمۀ بخشی از تحقیقی است که در سال ۱۹۹۰ صورت‌گرفته است. در مقالۀ دیگری، نوشته شده است: «رشد سالم عاطفی فرزند، معلول رابطۀ عاطفی مادر و فرزند است»؛ یعنی اگر رابطۀ عاطفی مادر و فرزند قطع شود، رشد و سلامت عاطفی او خدشه‌دار می‌شود. در تحقیقی که در سال ۱۹۹۴ صورت‌گرفته است، رشد عقلی فرزند را منوط‌به رابطۀ عاطفی مادر و فرزند دانسته‌اند؛ یعنی اگر بین مادر و کودک، رابطۀ عاطفی سالم وجود نداشته باشد، رشد فکری او مختل می‌شود؛ اما در برابر این همه استدلال علمی، عده‌ای با استدلالی بچه‌گانه و ساده لوحانه می‌گویند: اگر این‌گونه است که شما می‌گویید، پس چرا غربی‌ها آن‌قدر پیشرفت کرده‌اند؟    

باید بدانیم که پیشرفت‌های علمی، مرتبط‌با نخبگان می‌شود که کم‌تر از ۱‌درصد جامعه را تشکیل می‌دهند و اینان کسانی نیستند که مادرانشان از صبح بیرون از خانه کار کنند. متأسفانه مردم باور نمی‌کنند که نخبگان در شرایط عادی، پرورش نیافته‌اند. مادران آنان به این گفتۀ واوک عمل کرده‌اند که می‌گوید: «دردسترس‌بودن مادر برای فرزند، موضوع بسیار مهمی است.» تحقیق دیگری هم صورت‌گرفته است که می‌گوید: «بچه‌ها از اینکه به خانه بروند و ببینند مادرشان در خانه نیست، دچار اضطراب می‌شوند. حتی مردها نیز این‌گونه‌اند.» فرزند به این امید وارد خانه می‌شود که مادر در را برایش باز کند. نبودنِ مادر در خانۀ بچه‌ها، به‌ویژه آنانی را که کمتر از سیزده سال دارند، نگران و مضطرب می‌کند. وقتی در‌ این‌باره از بچه‌ها سؤال شد، گفتند که مهم‌ترین موضوع برایشان، وقتی به خانه می‌روند، این است که مادرشان در خانه باشد.موضوع بسیار مهم دیگری که به‌حضور پدر بستگی دارد، پیدا‌کردن هویت جنسی است. بچه‌ها، چه پسر و چه دختر، با بودن پدر، هویت جنسی خود را در می‌یابند و می‌فهمند که جنسشان با دیگری متفاوت است. این شناخت، برای بچه، بسیار لازم است. تحقیقی نشان می‌دهد که وقتی مادر، بیرون از خانه کار می‌کند، ساعت‌های حضور پدر هم کم‌تر می‌شود؛ چون وقتی مادر در خانه است، پدر دوست دارد زودتر به خانه برسد و بیش‌تر در خانه بماند. پس اشتغال زن، ارتباط بین پدر و فرزند را هم دست‌خوش تغییر می‌کند.    

آیا زندگی ماشینی و وجود فراغت بسیار، تأثیری در موضوع اشتغال زنان دارد؟     
بنده معتقد نیستم که زن نباید کار کند؛ بلکه حتی کار‌کردن را مفید می‌دانم؛ اما باید روشن شود که نوع کاری و در چه زمانی برای چه زنی مناسب است. از‌این‌رو، ما باید از مشاغلی صحبت کنیم که با روحیات زنانه کاملاً سازگار باشد. زن باید فعالیت اجتماعی داشته باشد، مطالعه کند، به رادیو و تلوزیون گوش بدهد، در مجامع علمی و فرهنگی حضور‌داشته باشد؛ اما نه به این معنا که هرروز ساعت هفت صبح از خانه خارج شود و ساعت چهار بعد‌از‌ظهر برگردد. بیشتر جامعه‌شناسان معروف، در دو موضوع اتفاق‌نظر دارند: اول اینکه با اختلاط نقش‌ها مخالف‌اند. دوم این که با اشتغال زن بیرون از خانه، به‌صورت تمام‌وقت، یعنی به‌مدت هشت ساعت در روز به‌مدت سی سال، مخالف‌اند. آنان می‌گویند: اول اینکه، نوع کار زن با شرایطش، باید متناسب باشد و نیز باید شغلی انعطاف‌پذیر داشته باشد؛ یعنی بعضی وقت‌ها تمام‌وقت کار کند و بعضی وقت‌ها، مانند زمانی که بچه‌دار می‌شود، اصلاً کار نکند. دوم اینکه، شغل زن باید متنوع باشد؛ یعنی کاری که هم درآمد داشته باشد، هم برای حضور در جامعه و فعالیت اجتماعی مناسب باشد. زن باید بتواند باتوجه‌به سن و تعداد فرزندان، شغل خود را عوض کند. یکی از استدلال‌ها این است که اگر زن در خانه بنشیند، از بسیاری از جریانات اجتماعی عقب می‌افتد؛ اما پاسخ این است که لازم نیست زن خود را محصور کند. او می‌تواند فعالیت سیاسی و اجتماعی داشته باشد؛ ولی نه به قیمت لطمه‌زدن به خانواده. درنتیجه، بین وظایف مادری و خانه‌داری که اساسی‌ترین نقش زن به‌شمار می‌آید و نیز اشتغال به‌صورت پاره‌وقت و محدود، مغایرتی دیده نمی‌شود. خانم الیزابت پفابل می‌گوید که باید بین مادری و اشتغال زن تفاهم ایجاد کرد. هنگام تغییر شرایط، باید نوع کار و ساعت کار زن تغییر کند؛ مثلاً به مادری که بچه دارد، حقوق و کمک‌هزینه پرداخت شود بعد هم شغلش به‌گونه‌ای تغییر کند که به‌حضور تمام‌وقت در بیرون از خانه نیاز نداشته باشد. راه‌حل دیگری که خانم پفابل پیشنهاد می‌دهد آن است که زن در خانه، از بستگان یا خدمتکار و نیز فناوری جدید کمک بگیرد. در‌هر‌صورت، روابط عاطفی مادر و فرزند، نباید خدشه‌دار شود؛ زیرا این روابط، غیر از اهمیتی که برای سلامتی کودک دارند، در سلامت روانی و تعادل رفتاری مادر هم تأثیر بسیار دارد. باید بدانیم که اشتغال را با مادر‌بودن و نقش سنتی زن می‌شود، هماهنگ کرد. زن می‌تواند کارهای متفاوتی انجام دهد؛ اما با‌وجود‌این، باید متوجه باشد که به وظایف اصلی خود که بر‌اساس نظریۀ تفکیک نقش، مادری و خانه‌داری است، لطمه وارد نشود. خانم پفابل می‌گوید: «همۀ جنگ‌ها بر سر این است که زن‌ها سعی دارند بین مادری و اشتغال، آشتی ایجاد کنند.» او در جای دیگری می‌گوید: «من خودم تحصیل‌کرده و درس‌خوانده‌ام؛ ولی عملاً در این جامعه، چه کاری به زن می‌د‌هند؟»

آیا عرضه‌کنندگان مشاغل، به زنان و مردان به یک چشم نگاه می‌کنند و بر‌اساس قابلیت و توانایی و شایستگی، مشاغل را به افراد واگذار می‌کنند؟    
صد البته که چنین نیست و آمارها گویای این است که بیشتر زنان شاغل، مشاغل پایین و پست را بر‌عهده می‌گیرند. (؟؟) در جمهوری اسلامی، دولت موظف است شغل‌هایی را ایجاد کند که درخورِ نقش‌های اجتماعی و فرهنگی و شأن زن مسلمان باشد، مشاغلی که باعث شود زنان، خود را موجودی عاطل و باطل نبینند و احساس پوچی و هرز‌رفتن و شکست نکنند. زن باید فعالیت داشته باشد. او می‌تواند در امور خیریه و تحقیق و پژوهش و هزاران کار ارزشمند دیگر فعالیت کند و در مجامع علمی و انجمن‌ها حاضر شود. در‌واقع، بهترین کار برای زن، فعالیت اجتماعی است؛ اما فعالیتی که با خانواده‌محوری، مغایر نباشد. در‌این‌صورت و با این نگاه، کار‌کردن زن، نه‌تنها به خانواده لطمه‌ای نمی‌زند، بلکه مفید هم هست.

فمینیست‌ها چه استدلال‌هایی دارند؟     
فمینیست‌ها و معتقدان به تغییر نقش جنسیتی، چند نوع استدلال دارند. آنان می‌گویند: از عوامل مهم برتری جنسیتی مردان، امتیازات آنان است که باید حذف شوند؛ زیرا مغایر عدالت است. اینان یکی از این امتیازات را قدرت می‌دانند و می‌گویند: توزیع قدرت بین جنیست‌ها عادلانه نیست. معتقدند که این قدرت، شامل، پول، شغل، موقعیت اجتماعی و… می‌شود. حتی منابع مالی هم، چه در خانواده و چه در گروه‌های اجتماعی دیگر، در اختیار مردان است. شغل‌های مهم سیاسی و اقتصادی را هم منحصر در مردان می‌بینند. با این نگاه، فمینیست‌ها نتیجه می‌گیرند که مردها موقعیت برتری درمقایسه‌با زنان دارند و قدرت در دست مردان است. همین موضوع باعث تبعیض ضد زنان شده و مردها از این ابزار ضد آنان استفاده می‌کنند و این واقعیت است. نکته‌ای که فمینیست‌ها دنبالش هستند، این است که گمان می‌کنند زندگی خانوادگی، عرصۀ جنگ است و دو نفر در برابر هم صف‌آرایی کرده‌اند و هریک می‌کوشد دیگری را از میدان خارج کند؛ در‌حالی‌که این تصور، غلط است و خانواده و زن و فرزند، در قدرت و ثروت پدر سهیم‌اند. از دیگر استدلال‌های فمینیستی این است که زنان و مردان در همه چیز برابرند. به بیان دیگر، بین زن و مرد هیچ تفاوتی نیست؛ اما واقعیت این است که زنان و مردان، از چند نظر، ازجمله روان‌شناختی و فرهنگی با هم متفاوت‌اند؛ مثلاً در زندگی زناشویی، انتظارات زن و مرد فرق می‌کند و دیدشان هم دربارۀ زندگی، متفاوت است. بخشی از سخنان فمینیست‌ها مبنی‌بر این که زن‌ها در جامعه تحت ستم مردان قرار می‌گیرند، درست است؛ اما این که منشأ این ظلم چیست و چگونه می‌توان با ستم مردان ضدزنان مبارزه کرد، موضوعی است که نتوانسته‌اند آن را به‌درستی تبیین کنند.

پیامد از بین‌بردن تفکیک نقش در خانواده، بر ساختار این واحد اجتماعی چیست؟    
پارسونز، جامعه‌شناس معروف امریکایی، کسی است که بیش از دیگران، دربارۀ این موضوع کار ‌کرده است. او می‌گوید که اگر تداخل نقش پیدا شود، یعنی پدر و مادر، هر دو هم بیرون از خانه کار کنند و هم کارهای خانه را انجام دهند، لطمۀ بزرگی بر پیکر خانواده وارد می‌شود. وی فایدۀ تفکیک نقش را دو چیز می‌داند: یکی آموزش هویت جنسی و دیگری، ایجاد تعادل شخصیتی، رفتاری و روانی برای فرزندان در سنین بالاتر. استدلال پارسونز این است که اگر تداخل نقش به‌وجود آید، فرزند در آینده نمی‌داند چه کاری باید انجام دهد و وظیفه‌اش چیست؟ چون مشاهده ‌کرده است که پدر و مادرش، هر دو نقش را انجام می‌دهند. از‌این‌رو، در آینده خودش هم دچار تضاد می‌شود. او نخواهد دانست که در برابر همسرش، چه وظیفه‌ای دارد و متقابلاً، همسرش چه وظیفه‌ای در برابر او دارد و باید چه انتظاری از او داشته باشد؛ پس لطمۀ شخصیتی دیده و تعادل روحی‌اش به‌هم می‌خورد.    

در جامعه، دو نوع نقش وجود دارد: نقش‌های عاطفی و نقش‌های ابزاری. فرزند نقش‌های ابزاری را از پدر و نقش‌های عاطفی را از مادر یاد می‌گیرد. حال، اگر در خانواده‌ای تداخل نقش وجود‌ داشته باشد، اختلالات شخصیتی بسیاری در فرزندان بروز می‌کند. مخالفت جامعه‌شناسان بزرگ با اختلاط نقش و نیز اشتغال تمام‌وقت خانم‌ها، مبنای علمی دارد. کوینک، جامعه‌شناس سوئدی که به‌تازگی هم از ‌دنیا ‌رفته است، به‌صراحت می‌گوید: «اشتغال تمام‌وقت زن در بیرون خانواده به خانواده، زن، شوهر و بچه‌ها، لطمۀ جدی وارد می‌کند.» او می‌گوید: «زنی که کار می‌کند، به‌دلیل خستگی، نمی‌تواند نقش عاطفی خود را ایفا کند. همچنین بخش زیادی از فکر و ذهنش را موضوعات مرتبط‌با کارش اشتغال می‌کند. وقتی روابط خانوادگی دچار اخلال شد، بر رابطۀ بین اعضای خانواده تأثیر می‌گذارد»؛ مثلاً وقتی خسته است، زود عصبانی می‌شود و نمی‌تواند خواسته‌های عاطفی فرزندش را برآورده کند، ممکن است برخورد تندی هم انجام دهد که نتیجۀ آن جز سرخوردگی چیز دیگری نیست. چنین زنی، با همسرش نیز نمی‌تواند رابطۀ عاطفی درستی برقرار کند. به ‌همین‌ دلیل، می‌بینیم خانواده‌هایی که در آن‌ها زن شاغل است، بیشتر در معرض طلاق هستند. در زنان شاغل، به‌علت تمکن مالی و استقلال اقتصادی، سازگاری به‌شدت کاهش می‌یابد؛ زیرا در این زنان، آستانۀ تحمل بسیار پایین می‌آید. این‌ها، واقعیاتی است که با آن‌ها رو‌به‌رو هستیم.
  • ۹۴/۱۱/۰۹
  • من پرس فارسی

خانه داری زنان

سید محمد صادق مهدوی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی